نقدی بر فیلم Holy Motors
چند وقتی بود که به دنبال یک فیلم تأثیرگذار میگشتم، از سایتهای معرفی فیلم بازدید میکردم و خلاصهای از داستان فیلمهای روز را میخواندم تا به فیلم Holy Motors(موتور مقدس) برخوردم، فیلم گویای شخصی ده وجهی بود! همین عامل باعث شد، این شاهکار سینمای فرانسه را ببینم.
به واقع داستانپردازان(کارگردان و نویسنده) فیلم کاملاً ساده حرفهایش را در قالب سکانسهای مختلف با یک ریتم متفاوت به تصویر کشیدهاند و از بیان جملاتی زنجیر گونه(در قالب دیالوگ) که حاوی داستان فیلم باشد پرهیز میکند. در نهایت هر شخص که به تماشای این فیلم بنشیند، برداشت و داستان متفاوت خود را از آن دارد!
پیشاپیش؛ پیشنهاد میکنم فقط اشخاصی این فیلم را مشاهده کنند، که به سینمای معناگرا علاقهمند هستند.
برای توصیف و بررسی آسان، فیلم را در کل به سه قسمت اصلی(شامل: نقطه آغاز، خط داستان و سکانس پایانی) تقسیم نمودم تا در تجزیه و تحلیل این اثر اختلالی به وجود نیاید. در ادامه مطلب، با ما همراه باشید..
نقطه آغاز ؛ پرتاب سنگ..
هنوز گرم مشاهده عنوان بازیگران فیلم هستید که متوجه حضور فردی برهنه و در حال جست و خیر میان برشهای مختلف اسامی میشوید و در کمال تعجب، در آخرین برش عنوان همان فرد در مرکز صحنه سنگی را مکرراً به زمین میزند!
صحنه ای که فرد در آن حضور دارد عمیقاً انسان را به یاد نبرد با طبیعت میاندازد و طرح صحنه اشاره به گذشته(و آغاز عرصه عرض اندام سینما در) دنیای هنر دارد.
لحظه ای بعد خود را در سینمایی مشاهده میکنید که تمام صندلیها پر است اما همه مخاطبین در خواب هستند، به گونه ای که فرقی با مرده ندارند! در پرده به نمایش درآمده، صدای خیابان و فضای یک بندرگاه را طنین انداز میکند. صدای مداوم بوق کشتی در اتاقی خارج از فضای پیشین، کارگردان اثر را از خواب بیدار میکند. وی مبهوت رد صدا را میگیرد و در میان کاغذدیواری سوراخ دروازهای مخفی را کشف میکند، کلید این دروازه یکی از انگشتان کارگردان است! از دروازه عبور کرده و خود را در طبقه دیگر سینما مییابد. از بالا سالن را مشاهده کرده و در جمع مردگان(یا به خواب رفتگان) کودکی نو پا را مشاهده میکند که در حال پیمایش طول سالن است. کودکی که نشانگر حرکتی تازه(یا نوری در دل تاریکی) است. پس از کودک، شاهد حضور سگی درشت هیکل و سیاه هستید! که به آرامی در مسیر عبور کودک قدم برمیدارد و در نمایی بسته به شما نزدیک میشود. آیا در پی (نابود کردن امید و خلاقیت) کودک است؟ در این همگام کارگردان بی تفاوت به تماشای فیلم مشغول میشود.
خط داستان؛ آقای اسکار..
نمای پنجره و چهره دختر بچهای که از آن منظره را نظاره گر است، با صدای کشیده بوق کشتی همراه شده و به آرامی خانهای به شکل کشتی را نمایان میکند. این نما که القاء کننده دید از بالا به پایین است با حضور آقای اسکار که نمایانگر یک فرد در سطح یک سیاستمدار و تاجر قدرتمند است پیوند میخورد.
دختر بچه از طبقه بالا پدرش را صدا میکند("شب میبینمت بابایی"،"خوب کار کن"). این دیالوگ را به خاطر بسپارید؛ چرا که در بخش اول، در پایان قسمت داستان معنا دار میشود و بخش دوم، اشاره به اولین شخصیت داستان(یا به عبارتی نقش تاجر) دارد.
برای آشنایی با خط داستان، بهترین کار دیدن فیلم است. از اینرو از توصیف جزیی داستان خودداری میکنم تا فضا برای نتیجه گیری شخصی شما مخاطب خواننده گرامی باز باشد.
بازیگران اصلی داستان «اسکار» و«سلین» هستند. «اسکار»، بازیگری که در قالبهای گوناگون شخصیتی قرار میگیرد! و «سلین»، پیرزنی است که وظیفه رانندگی و گوشزد کردن(یا مدیریت) برنامههای از پیش تعیین شده آقای اسکار را دارد. اسکار با برنامهای که از آن کاملاً مطلع نیست خود را در چهرههای گوناگون قرار میدهد. ماشینی که اسکار در آن قرار دارد، مکانی است که در آن با شخصیت واقعی روبرو هستید. ماشین «سلین»، یک سالن گریم مجهز است!
شخصیتهایی که «اسکار» در خط زمان:
1. تاجر: پیشتر به شخصیت تاجر پرداختهایم. این شخصیت قشر مرفه و دارای قدرت در جامعه را به تصویر میکشد.
سکانس پایانی؛ عبادت ماشینها..
روز به پایان رسیده، «سلین» در پارکینگی اختصاصی با نام "اتومبیلهای مقدس" اتومبیل را پارک میکند. مکانی که همکاران «سلین» نیز اتومبیلهای خود را پارک کرده و صحنه را ترک میکنند. «سلین»، نقاب بر چهره محل را ترک کرده و سالن در خاموشی و سکوت فرو میرود.
حالا نوبت ماشینهاست که این سکوت را شکسته و مکالمه کنند. در نهایت، فیلم با یک "آمین" گفتن به پایان میرسد.
با پایان یافت فیلم این سوال به ذهن خطور میکند که "آیا «اسکار» زندگی میکند؟ "در پاسخ باید گفت که "اسکار فقط به دنبال رستگار در دید شما است".
به راستی با یک فیلم معناگرا روبرو هستیم و هر شخصیت برای خود یک شاهکار هنری است و سینمای دیروز و امروز را به چالش میکشد. استفاده از تکنولوژی و آمیختن برشهایی از فیلمهای صامت، ترکیبی معناداری را روبروی ما قرار میدهد. نمای شهر پاریس با جلوههای دوربین دید در شب و جذب سطح حرارت، خود نمونهای از این آمیختگی است. استفاده از طنز در برخی سکانسها لمس میشود؛ اما چه تلخ..
- سه شنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۲، ۰۲:۴۹ ب.ظ