ابدی آن است که گیرد دست دیگری از روی عشق..
- ۰ نظر
- ۲۶ تیر ۹۷ ، ۱۶:۳۹
مدتها بود که با مشکلی بس بزرگ روبرو بودم، مشکلی که تنها مختص من نبود!
برای همه شما پیش آمده که در مکانی (مثل بانکها) برای پر کردن اسناد، نیاز به همراه داشتن مدارک و درج کلی اطلاعات باشید. به شخصه تمایلی به حمل کلی مدارک ندارم و در عین حال، ریسک جابهجایی آنها را نمیکنم. به همراه داشتن کارت ملی، که فضای زیادی اشغال نمیکند، میتواند هویت فردی را در هر کجا تایید کند. پس این فکر که چگونه اطلاعات دسته بندی شده خودم را همیشه همراه داشته باشم، ذهنم را درگیر کرده بود.
مینگرم؛ از پس بالهای خویش، تا بیابم رنگهای روشنی..
سکوت میکنم؛ تا بدانی زمزمه هایم هرچند پوچ، چه مزه عاشقانه ای میدهد..
چند وقتی بود که به دنبال یک فیلم تأثیرگذار میگشتم، از سایتهای معرفی فیلم بازدید میکردم و خلاصهای از داستان فیلمهای روز را میخواندم تا به فیلم Holy Motors(موتور مقدس) برخوردم، فیلم گویای شخصی ده وجهی بود! همین عامل باعث شد، این شاهکار سینمای فرانسه را ببینم.
به واقع داستانپردازان(کارگردان و نویسنده) فیلم کاملاً ساده حرفهایش را در قالب سکانسهای مختلف با یک ریتم متفاوت به تصویر کشیدهاند و از بیان جملاتی زنجیر گونه(در قالب دیالوگ) که حاوی داستان فیلم باشد پرهیز میکند. در نهایت هر شخص که به تماشای این فیلم بنشیند، برداشت و داستان متفاوت خود را از آن دارد!
پیشاپیش؛ پیشنهاد میکنم فقط اشخاصی این فیلم را مشاهده کنند، که به سینمای معناگرا علاقهمند هستند.
برای توصیف و بررسی آسان، فیلم را در کل به سه قسمت اصلی(شامل: نقطه آغاز، خط داستان و سکانس پایانی) تقسیم نمودم تا در تجزیه و تحلیل این اثر اختلالی به وجود نیاید. در ادامه مطلب، با ما همراه باشید..
شبی که خنده را در خود شناختم / به ناگه سوی معبودم شتافتم
از او خواستـم که ای یار قدیمی / توی که با منــی، با مـــن رفیقی
لبـــــم تر کن به هرگـــــونه ترانه / بگویــــــم من، بخندانـــــــم زمانه
غریبــــی، غربتت را درک کــردم / به ناگه غصه هایم ترک کـــــردم
نبینــــم اشکی به روی گونت / نبینـــم لحـــــظهای غـم روی شونت
منم اینجــــا، منم باتو رفیقم / منم از خــــود گذشتم، من همینم
هر روز رهگذریم، بی آنکه بدانیم جسمی داریم که تحت تاثیر روح و احساساتمان است..
بی آنکه بدانیم، قلبمان را خانه غم میکنم و دیگران را عامل درد..
به خیالمان دور اندیشی میکنیم، دردهایمان هرچند کوچک را رها میکنیم و پول، که متحول کننده لحظه ایست را فقط پسنداز. در نهایت، زمان خوردمان میکند و هیچ در حساب نداریم. ورشکسته از جسم میشویم و چک روی چک..